
به گزارش «شیعه نیوز»، "عبدالعزیز آل شیخ" در سخنانی اعلام کرد: کسانی که میگویند روزه عاشورا دروغ است خودشان دروغگو هستند و اینها منحرف شده اند.
آل شیخ در ادامه افزود: هر کس می گوید احادیث وارد شده در مورد روزه عاشورا جعلی است و این روزه با ادله عقلی انجام نمی شود خودش دروغگو است و افترا می بندند. وی سپس مدعی شد در صحیح بخاری حدیثی در این مورد وارد شده است و همه این کتاب را قبول دارند.
مفتی اعظم عربستان در ادامه گفت: شک در احکام و احادیث امثال بخاری نشانه انحراف قلبی و جهل و نفاق است و ما عمل به احادیث امثال وی را بر خود واجب می دانیم.
آل شیخ سال گذشته نیز طی اظهاراتی پیروانش را به روزه گرفتن در روز عاشورا دعوت کرد.وی که آن زمان که در مسجد "ترکی بن عبدالله" در مرکز ریاض پایتخت سعودی سخن می گفت، برای ترغیب هوادارانش به روزه گرفتن در روز عاشورا، به دروغ گفت: پیامبر نیز روز عاشورا روزه می گرفت.
در روایت ها آمده که بنی أمیه بعد از به شهادت رساندن حضرت امام حسین علیه السلام که نوه پیامبر اکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) بود، به نشانه شادی روز عاشورا را روزه می گرفتند.
برچسبها:
واقعه انقلاب جهانی امام زمان (ع) از نظر زمانی به دوران ما بسیار نزدیک است
آیتالله محمدعلی ناصری استاد اخلاق و مدیر حوزه علمیه حضرت ولی عصر (عج) پیرامون «ایرانیان، زمینهسازان ظهور» سخنانی ایراد فرمودند که بخشی از آن را در زیر آورده ایم:
ایرانیان نه تنها در پایان دوران غیبت کبری زمینهسازان ظهور آن حضرت خواهند بود که در صدر اسلام نیز به عنوان مؤمنانی حقیقی شناخته میشدهاند؛ همانگونه که در دوران ظهور نیز پای در رکاب یاری آن حضرت دارند و از صمیم جان در خدمت به ایشان میکوشند.
محدث اهل سنت احمد بن حنبل به نقل از پیامبر اکرم (ص) آورده است:
«نزدیک است که خداوند متعال اطراف شما را از عجم آکنده کند، آنان همچون شیرانی هستند که اهل فرار نیستند، آنان همچون شما میجنگند و غنایم شما را تصاحب میکنند».
بر اساس این حدیث، میتوان دریافت که پیامبر اکرم (ص) ایرانیان را در زمان ظهور، مردمانی شجاع که از سر ایمان، سر در راه یاری آن حضرت مینهند، دانستهاند؛ چه اینان از صحنههای کارزار فرار نمیکنند و هر چند در غنائم با اعراب شراکت میکنند، اما شرکت آنان در جنگ به طمع غنیمت و تحصیل منافع مادی نخواهد بود.
در فرهنگ شیعی کسانی که وقت خاصی را برای ظهور آن حضرت مشخص میکنند، »وقاتون» خوانده شدهاند و مکرراً دستور به تکذیب آنان دادهاند؛ اکنون میافزاییم که بدون آنکه بتوان زمانی را برای ظهور آن حضرت مشخص کرد، تنها میتوان گفت که بر اساس قرائنی، زمان ظهور آن حضرت نزدیک است.
بلافاصله تکرار میکنیم که این سخن ما این است که بر اساس علائمی که برای ظهور مشخص شده است، میتوان دریافت که واقعه انقلاب جهانی آن حضرت، از نظر زمانی به دوران ما بسیار نزدیک است، چه قسمت عمده این علائم متحقق شده و شماری از آنها نیز در حال وقوع و جریان است.
گذشته از این اما، شماری از کسانی که به محضر حضرت ولیعصر (عج) بار یافتهاند نیز بر این مطلب تأکید میکنند.
مدتها پیش از این، یکی از صالحان روزگار شرف حضور در محضر آن حضرت را دریافت، در آن مجلس، گویا آخرین ذخیره الهی خطاب به آن مرد صالح فرموده بودند: «فرج من نزدیک شده است؛ دعا کنید که بدائی در این زمینه حاصل نشود«!
بدیهی است که آنچه نقل شد، نص کلام آن حضرت نیست؛ اما آنچه ایشان بر زبان آورده بودند مضمونی این چنین داشته است.
حال بر ماست که به مقتضای امر آن حضرت دعا کنیم که برای خداوند بدائی حاصل نشود و به زودی شاهد قیام فراگیر آن حضرت باشیم؛
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحبالزمان بمحمد و اهل بیت الطاهرین.
سنت خداوند متعال بر آن بوده است، که پیش از وقوع هر یک از وقایعی که در سرنوشت انسانها تاثیری شگرف دارد، علائمی را ظاهر سازد. این علائم نشاندهنده نزدیک شدن و یا به وقوع پیوستن این وقایع است. در این شمار است علائمی که پیش از ولادت پیامبر اکرم(ع) ظاهر شد؛ خاموش شدن بتکده فارس - که چندین هزار سال آتش را در خود افروخته داشت، خشک شدن دریاچه ساوه - که از عبادتگاههای زردشتیان بود-، فرو ریختن چهارده کنگره از کنگرههای کاخ کسرای زمان و ... در شمار این علائم بود.
این علامتها به گونه همسو، نشان از فرو ریختن بنای شرکت و ستم داشت؛ چه این نشانهها در دو بعد شرک عبادی و نیز شرک اجتماعی، نشان از اضمحلال این دو داشت؛ و به خوبی دلالت بر ظهور توحید عبادی و توحید اجتماعی در قالب دین اسلام و حکومت عدالتگرایانه پیامبر اکرم میکرد، شکافته شدن دیوار خانه کعبه به هنگام ولادت امیرالمؤمنین(ع) و نیز فریاد جبرئیل در آسمان که خبر از ولادت آن حضرت میداد نیز در همین شمار است.
برای واقعه شکوهمند ظهور - که بدون تردید در شمار مهمترین وقایع عالم هستی است و از این جهت با واقعه مبعث پیامبر اکرم(ص) همسری میکند- نیز علائمی است. این علائم به گونه پراکنده در روایات اهل بیت (ع) بیان شده است و شماری از دانشمندان شیعی نیز به جمعآوری آن پرداختهاند.
در اینجا میخواهیم اشاره کنیم که شماره این علائم از 800 علامت فراتر است، اکنون با تفحص و دقت نظر در آنها، میتوان دریافت که بخش عمدهای از این علائم به تحقق پیوسته است. من خود، زمانی پیش از این به بررسی این علامتها پرداختم و به وضوح دریافتم که نزدیک به 99 درصد از این علامتها، پیش از این به وقوع پیوسته است، در آن میان، تنها حدود 10 علامت- که از علائم حتمیه نیز هستند و یک سالی پیش از ظهور متحقق میشوند-، هنوز ظاهر نشدهاند
برچسبها:
حضرت مهدی ظهور خواهد کرد و مانند نوری از ابرها در آمريکا هم فرود خواهد آمد.
"علي عاشور" پژوهش گر عرب زبان کتابي تأليف کرده بنام "ماذا قال علي عليه السلام عن أخر الزمان" (علي عليه السلام در مورد آخر الزمان چه گفت؟) گفتني است، خواندن اين کتاب خالي از لطف نيست زيرا مطالب آن با حوادث جاري در منطقه خاورميانه ارتباط نزديک و تنگاتنگي دارد. "علي عاشور" در اين کتاب با استناد به علم "جفر" حضرت علي عليه السلام و احاديث أميرالمؤمنين، نگاه و نظر آن حضرت در مورد وقايع مختلف آخر الزمان را بيان کرده است.
در بخشي از اين کتاب به نقل از مولاي متقيان آمده است: در آخر الزمان در کشوري که (امارک) يعني آمريکا نام دارد، قوم يهود نفوذ مي کنند و بر حکام آن تأثير مي گذارند. در آخر الزمان اين کشور (آمريکا) از نظر علمي در جهان پيشتاز خواهد بود و از نظر اقتصادي هم ثروت بسيار زيادي خواهد داشت.
اين کتاب در ادامه مطلب خود مي افزايد: در آخر الزمان در امارک (آمريکا) انواع لذت ها و نعمت ها وجود دارد اما دين حکام آن نزديک به پرستيدن شيطان است. بيشتر مردمش پيرو حضرت مريم عذراء (مسيحي) هستند اما يهود بر آنان مسلط است. امارک (آمريکا) در جهان مي تازد و بر نقاط مختلف جهان مسلط مي شود و به کشتار مردم دست مي زند اما فتنه در کشور آنان رخ خواهد داد و بعد عذاب الهي بر آنان نازل خواهد شد و در نهايت حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور خواهند کرد و مانند نوري از ابرها در آمريکا هم فرود خواهند آمد و در آنجا با همه ظالمان مبارزه خواهند کرد.
نگاهي به بخشي از حديث حضرت علي عليه السلام درباره سرنوشت آمريکا در آخر الزمان:
"يظهر بلال من تحنف, في نجوم خمسين ليست في السماء 1, انما هي بالا رض العظيمه, ولکن النجمة بني اسرائيل المرسومه في خطوط الدرع تبلعهم جميعا زمان وعد الاخره لهم, الذي يسوؤن فيه الوجوه کل العرب, وتبکي امة خالفت رسولها واطفات بيدها مصباحها, ويدخل تدجيلا ويزين القواطع الخمسين بزهرة الحياة الدنيا, ويربط المدائن الخمسين بحبل بني اسرائيل الاتي من جبل صهيون, يبغي الفساد في الارض وعلو للظالمين, يسمونها بلاد {الامرک 2} ويکون قائدهم من بني اسحاق وبني اسرائيل, يجمع امشاج الناس على لغتهم, ويدعوهم بدعوتهم, وتتم بلاد {الامارک} الفتنه, بعدما نشرت النعمه عليهم جناح کرامتها, واسالت لهم الدنيا جداول نعمتها, وارتعا ابليس في مدائنها وازقتها, وشعب شعابها وهتک اعراضها, ويظهر عندهم دين ابليس, شهوات وغرور وسراب العطش, ويصبحون في النعمه غارقين, وفي خضره عيشها فکهين, وبعلومهم فرحين, وقد تربعت الامور لهم في ظل سلطان الخبيث واوتهم الحال الى کنف غير غالب, الدنيا فقط مطالب, راغب لا ذاهب, فهم حکام على الاطراف الارض, يعرفون ما يجري, ويعرفون ما يجري فيها مسارات الارض الطول والعرض, وتکون لهم اعيون تتلصص خلف السحاب 3, وجور بالبحار الاعلام ويخزنون النار بها بيئة التراب, تهدد غضب المستضعفين في الارض غير المسلم و المسلم حقا, ويجعل الله حجته على الامريک, فيلعنهم بما عصوا بما کانوا يعتدون, وينزل المهدي في بلاد الامريک, من فوق السحاب, في بضع قباب من نور الشمش, لها نور في ظلام کالقمر والنجوم, ويهد الله بلاد الامريک هدأ وخسفأ وتأکل الارض في جوفها و امواجها بلادأ وشعوبا, ..."
مرجع: کتاب <ماذا قال علي عليه السلام عن أخر الزمان> نوشته السید علی عاشور
برچسبها:
برای زمینه سازی ظهور با جان و دل به میدان می آییم
آیت الله سیدمحمدعلی موسوی جزایری، نماینده ولی فقیه در استان خوزستان، اخیراً در سمینار ائمه جمعه استان درباره هدف دشمن از حمله به سوریه بیان داشت: دشمنان اعلام کرده اند که به سوریه به عنوان گام نخست حمله کرده و پس از اشغال آن می خواهند به عراق و ایران حمله کنند.
وی تأکید کرد: اگر تقدیر الهی صورت گرفتن این جنگ و زمینه سازی برای ظهور باشد ما با جان و دل به میدان می آییم و به عنوان یک سرباز کوچک دین خود را به اسلام و اهل بیت ادا خواهیم کرد.
برچسبها:
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از مرکز خبر حوزه، آنچه در پی میآید، حاصل گفتگوی خبرنگار مرکز خبر حوزه، با حجتالاسلاموالمسلمین نجمالدین طبسی استاد درس خارج کلام اسلامی و مهدویت حوزه علمیه و کارشناس مسائل وهابیت است که بخشی از دغدغهها، ابراز نگرانیها و انتقادات حضرت آیتالله سیستانی را پیرامون برخی مباحث مطرح شده درباره مهدویت به ویژه فیلم مستند «ظهور بسیار نزدیک است» و ... را بازگو نموده است.
در سفر اخیرم به عتبات عالیات که مصادف با ایام نوروز بود به دیدار برخی مراجع عراق از جمله حضرت آیت الله سیستانی نائل شدم که در این دیدار ایشان انتقادات شدیدی نسبت به بروز برخی انحرافات در زمینه ظهور حضرت حجت (عج) داشتند.
ایشان از مراجع برجسته جهان اسلام محسوب می شوند و ثبات عراق، حفظ وحدت و یکپارچگی این کشور رهین رهبری های این مرجع آگاه شیعه است.
*توقیت و تطبیق برای ظهور حجت، عقاید مردم را تضعیف می کند
ابراز نگرانی حضرت آیت الله سیستانی درباره پخش برخی مستندات و حرف های انحرافی در زمینه نزدیک بودن ظهور بسیار محسوس بود؛ ایشان جریانات انحرافی تعیین وقت و تطبیق اشخاص در نزدیک بودن ظهور حضرت حجت (عج) و دست های پشت پرده این جریانات را نگران کننده توصیف کرده و تصریح داشتند: « توقیت ها و تطبیق ها برای نزدیک بودن ظهور حضرت حجت(عج) بسیار نگرانکننده است و این مطالب عقاید مردم را هدف گرفته و باعث تضعیف اعتقادات جامعه می شود».
ایشان تاکید کردند: « چنین جریاناتی نباید در کشوری مانند ایران شکل بگیرد، یک روز شعیب بن صالح را به یک فرد و بار دیگر به فرد دیگری تطبیق میکنند است، این مسائل نگران کننده است».
دو مسئله توقیت و تطبیق مهمترین انتقاداتی بود که این مرجع عالیقدر شیعه درباره پخش برخی مستندات در زمینه نزدیک بودن ظهور داشتند و تاکید می کردند:« مردم از این جریانات پرهیز کنند و مراقب باشند، چون این مطالب با عقاید آنها بازی می کند و باعث تضعیف معتقداتشان می شود».
*سربازان امام زمان (عج) در برابر انحرافات محکم ایستادهاند
بعد از انتقادات و ابراز نگرانی ایشان از جو ایجاد شده در ایران، خدمت ایشان عرض کردم، سربازان امام زمان (عج) و حوزویان آگاه در سنگرهای دفاع از مذهب، اعتقادات و مکتب اهل بیت (ع) محکم ایستاده، تلاش بی وقفه دارند و مشغول کار هستند و برای نمونه نشست نقد و بررسی مستند « ظهور بسیار نزدیک است» را برای ایشان تشریح کردم.
از بحث هایی که بنده درباره شخصیت شعیب بن صالح، سید یمانی و... در این نشست داشتم، گفته و انتقاداتی که از مستندات این آقایون داشتم را عرضه کردم و گفتم در این نشست « مستند ظهور بسیار نزدیک است» مورد نقد قرار گرفت و مستنداتشان تضعیف شد و جلسه مورد استقبال طلاب قرار گرفت و نوارها و سی دی های آن تکثیر و منتشر شد.
*تقدیر از معاونت تهذیب حوزه
ایشان از اینکه معاونت تهذیب حوزه های علمیه در مدرسه علمیه فیضیه برای صدها نفر از طلاب و فضلای حوزه چنین نشستی را برگزار کرده، تقدیر و ابراز خوشحالی نمودند.
حضرت آیتالله سیستانی از اینکه بالاخره اگر جریانات انحرافی به وجود آمده، جریاناتی هم در حوزه هست که در مقابل آنها بایستد و مردم را آگاه کند و جلوی این انحرافات را بگیرد بسیار خرسند شدند و بیان داشتند: « شروع این انحرافات از کتاب هایی است که به بیان کرامات پرداختند، این کتاب ها عقاید مردم را ضعیف می کند».
ایشان تصریح کردند: « در دوران صدام به ندرت از ایران برای ما کتاب می رسید، ولی امروز معمولاً از کتاب هایی که در ایران منتشر می شود مطلع هستم و متأسفانه برخی کتاب هایی که درباره کرامات و مسائل عرفانی برخی عرفا تالیف می شود، مقدمه جریانات انحرافی است.
*ابراز خرسندی از موضعگیری حوزه علمیه قم
ایشان در پایان بار دیگر از موضع گیری حوزه علمیه قم، علیه این مستندات ابراز خرسندی کردند و برای کسانی که مقابل این جریانات انحرافی ایستاده اند و روشنگری می کنند، بسیار دعا کردند.
برچسبها:
1)اولين بار بود سپاه مى آمدم. ديدم خيلى از بچه هايى كه مى شناسم، آنجا هستند. بيشترشان رفيق هاى سيد على، داداشم بودند. غلام من را ديد. پرسيد «تو اومده اى اينجا چى كار؟»از اين كه توى جمع به اين شلوغى، يكى من را تحويل گرفت، خيلى ذوق كردم. گفتم «اومدم ببينم چه خبره؟ چه كارى از دست ما بر مى آد؟» صحبت مى كرديم كه يكى از ساختمان آمد بيرون. غلام دست او را گرفت. كشيد طرف من كه معرفيش بكند. گفت «اين مثل برادرت، سيد عليه.»
بلند قد بود. قيافه اش براى من خيلى جذاب بود. نگاهى بهم كرد و گفت «بارك اللّه».
«بارك اللّه» اش را تا آخر عمر از يادم نمى رود. خيلى خوشم آمد. رفت طرف چند نفر و مشغول صحبت شدند. بس كه حواسم بهش بود، غلام را گم كردم. خيلى دلم مى خواست بشناسمش. چند روز توى مسجد جامع ديدمش. صداش ميكردند محمد.
جهان آرا بود
2) سید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد، او، سیدعلی و تعدادی از بچههای خرمشهر گروه حزبالله را تشکیل دادند و طوماری از خواستهایشان را که نام تمامی آنها در آن ذکر شده بود با خونشان امضا کردند. در همان سالها سید محمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادیاش زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کردند، سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سید محمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود. ( به روایت پدر شهید )
3) پیوند جهانآرا و خرمشهر بهنظر من به علت علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهانآرا میگفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شدهاند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهانآرا میگفت: من بعضی از شبها جسد بچههای خرمشهر را میبینم که توسط سگها تکهپاره میشود، ولی ما نمیتوانیم از سنگرها و پناهگاهها خارج شویم و این جنازهها را نجات دهیم. شب و روز جهانآرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد. (به نقل از همسر شهید)
4)اميدي به زنده ماندن نداشتيم. مرگ را ميديديم. بچهها توسط بيسيم شهادتنامه خود را ميگفتند و يك نفر پش بيسيم يادداشت ميكرد. صحنه خيلي دردناكي بود. بچهها ميخواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتني هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آنها را بزنيم، بعد بميريم. تانكها همه طرف را ميزدند و پيش ميآمدند. با رسيدن آنها به فاصله صد و پنجاه متري دستور آتش دادم. چهار آرپيجي داشتيم. با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچهها زدند. دومي در حال عقبنشيني بود كه به ديوار يكي از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهي پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشيني تانك، بلند شدم و داد زدم: الله اكبر، الله اكبر... حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...(به روایت خود شهید)
5)شهید جهانآرا در جریان کودتای نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حرکت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به کمک نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و کشف بخشی از شبکه کودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهدهدار بود. ایشان ضمن اینکه با زیرکی و درایت در خنثی کردن این توطئه عمل میکرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند.
6)دامادم میگوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو، او میگوید نه جهان آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب میدهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی اش راهی اتاق فرماندهی میشود میبیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.( به روایت پدر شهید )
7) همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار میکرد، آنها میگویند وقتی اسلحه به خرمشهر میبردیم و آنجا خالی میکردیم جهان آرا اصلاً خسته نمیشد. به او میگفتند تو چرا خسته نمیشوی و او پاسخ میداد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کورههای تهران آجر بار میکردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.( به روایت پدر شهید )
8) جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.»
9) ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. در این مدت هر لحظهاش برایم خاطرهای است و یادی که در ذهنم جای عمیقی دارد. یکى از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط میشود، هدیه دادن محمد به من بود. شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم. این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامهای مینوشت و از این روزها یاد میکرد.
در این نامهها مسئولیت من و خودش را مینوشت. نامهای نبود که بنویسد و از امام(ره) یادی نکند. او با همین شیوه روزهای خاص زندگیمان را یادآور میشد و همه این نامهها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند. هر بار که آنها را میخوانم میبینم چطور این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیهای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند. (به نقل از همسر شهید)
10)من مايلم اينجا يادى از "محمد جهانآرا " شهيد عزيز خرمشهر و شهدايى كه در خرمشهر مظلوم آنطور مقاومت كردند بكنم. آنروزها بنده در اهواز از نزديك شاهد قضايا بودم. خرمشهر در واقع هيچ نيروى مسلحى نداشت؛ نه كه صدوبيست هزار نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعميرى از كار افتاده را مرحوم شهيد "اقاربپرست " - كه افسر ارتشى بسيار متعهدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمير كرد. (البته اين مال بعد است. در قسمت اصلى خرمشهر كه نيرويى نبود).
محمد جهانآرا و ديگر جوانان ما در مقابل نيروهاى مهاجم عراقى - يك لشكر مجهز زرهى عراقى با يك تيپ نيروى مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روى خرمشهر مىباريد - سى و پنج روز مقاومت كردند. همانطور كه روى بغداد موشك مىزدند، خمپارهها و توپهاى سنگين در خرمشهر روى خانههاى مردم مرتب مىباريدند. با اينحال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت كردند؛ اما بغداد سه روزه تسليم شد! ملت ايران! به اين جوانان و رزمندگانتان افتخار كنيد. بعد هم كه مىخواستند خرمشهر را تحويل بگيرند، دوباره سپاه و ارتش و بسيج با نيرويى بهمراتب كمتر از نيروى عراقى رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسير در يكى دو روز از عراقيها گرفتند. جنگ تحميلى هشت سالهى ما، داستان عبرتآموز عجيبى است. من نمىدانم چرا بعضيها در ارائهى مسائل افتخارآميز دوران جنگ تحميلى كوتاهى مىكنند.
بيانات حضرت آيت الله خامنهاي در خطبههاى نماز جمعه تهران 1382.1.22
برچسبها:
1-آغاز زندگی مشترک 2-تنها سکه ی مهریه ام را هم بخشیدم 3-سر مزار برادر شهیدش عقد کردیم 4- من جهیزیه ای نبردم 5- زمین مان را پس دادیم 6-در کارهای خانه کمک می کرد 7-زندگی کوتاه ما 8-همیشه گذشت از طرف او بود 9-آرامش چهره داشت 10 -35 روز نتوانست به دیدن ما بیاید 11-محمد برای بچه ها زنده است
شهید جهان آرا
پرسه در خاطرات عاشقانه همسر شهید جهان آرا
نشریه همشهری آیه، شماره 14.
برچسبها:
زندگی نامه سردار شهید حاج احمد کاظمی
وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه به سپاه پاسداران پيوسته و از فرماندهان شجاع ، پر انرژي ، مدير و خلاق بود و به همين دليل حكم مسووليتهاي زيادي را از دست مبارك مقام معظم رهبري دريافت كرد. شهيد كاظمي ، با شروع جنگ تحميلي ، با يك گروه ۵۰نفره در جبهههاي آبادان حضور يافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز كرد. وي، از همان اول فرماندهي يكي از جبهههاي آبادان را برعهده گرفت و در عمليات حصر آبادان و در يكي از محورهاي عمليات مسووليت مهمي برعهده داشت . وي در پايان جنگ تحميلي همان گروه ۵۰ نفره روز اول جنگ را تبديل به يكي از لشكرهاي قوي و مهم سپاه كرد و لشكر را با سلاحهاي به غنيمت گرفته شده از عراقيها به يك لشكر زرهي با صدها تانك و نفربر و توپخانه و ماشين آلات ، تحويل نظام داد. وي در راهاندازي و شكلگيري نيروي زميني سپاه به عنوان معاون عملياتي نيروي زميني سپاه خدمات شاياني داشت . سردار كاظمي همچنين در سال ۱۳۷۲با حضور در منطقه شمال غرب كشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حكم فرماندهي را از دست مقام معظم رهبري دريافت كرد . مقام معظم رهبري در همان دوران مسووليت سردار كاظمي در استان آذربايجان غربي و كردستان حضور پيدا كردند و از برقراري امنيت منطقه توسط سردار كاظمي تقدير به عمل آورد . در سال ۱۳۷۹حكم فرماندهي نيروي هوايي سپاه را از رهبر معظم انقلاب دريافت كرد و نيروي هوايي را از نظر سازمان ، ساختار و سازماندهي و سازمان موشكي ارتقا داده تا جايي كه دشمنان جمهوري اسلامي ايران از توانمندي موشكي كشور حيرت زده بودند . وي پس از ۵سال خدمت ارزنده در نيروي هوايي سپاه ، در سال ۱۳۸۴حكم فرماندهي نيروي زميني سپاه را از مقام معظم كل قوا دريافت كرد و طي سه ماه فعاليت شبانهروزي، بيش از ۱۰۰سفر به تمامي يگانهاي نيروي زميني داشت و وضعيت يگانهاي نيروي زميني را از نزديك بررسي ميكرد. سردار شهيد كاظمي محور عمده فعاليتهاي نيروي زميني را تقويت و ارتقاي يگانهاي صفي نيروي زميني سپاه اعلام كرد و در اين زمينه ،خدمات ارزندهاي را ارايه داد. وي ، شب شهادت در جلسهاي ، ضمن آنكه كه حسرت ميخورد كه چرا شهيد نشده و ياران او رفتهاند ، سفارش كرد ، " شهدا خيلي به گردن ما حق دارند ، بايد تلاش زيادي كنيم " بايد در اردوهاي راهيان نور از همه شهدا (ارتش ، سپاه ، بسيج) بگوييد ، از خودتان نگوييد از ديگران بگوييد.از نيروي هوايي ارتش از هوانيروز ارتش ، از شهداي ارتش و جهاد بگوييد . وي صبح روز شهادت عازم منطقه شمال غرب شد. حضرت آيت ا... خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي شهادت سردار رشيد اسلام، سرلشگر احمد كاظمي و تعدادي از سرداران و افسران سپاه را در حادثه سقوط هواپيما تسليت گفتند. متن پيام مقام معظم رهبري به اين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم فقدان شهادت گون سردار سردار رشيد اسلام، سرلشكر احمد كاظمي و تعدادي از سرداران و افسران سپاه در حادثه هواپيما، اينجانب را داغدار كرد. اين فرمانده شجاع و متدين و غيور از يادگارهاي ارزشمند دوران دفاع مقدس و در شمار برجستگان آن حماسهي بينظير بود. تدبير و قدرت فرماندهي او در طول جنگ هشت ساله كارهاي بزرگي انجام داده و او بارها تا مرز شهادت پيش رفته بود. آرزوي جان باختن در راه خدا در دل او شعله ميكشيد و او با اين شوق و تمنا در كارهاي بزرگ پيشقدم ميگشت. اكنون او به آرزوي خود رسيده و خدا را در حين انجام دادن خدمت ملاقات كرده است. اينجانب شهادت اين سردار رشيد و نامدار و ديگر جان باختگان اين حادثه را به همهي ملت ايران به ويژه مردم عزيز و شهيد پرور نجف آباد، تبريك و تسليت ميگويم و از خداوند متعال براي بازماندگان اين شهيدان، بردباري و قدرت تحمل و پاداش صابران و براي خود آنان علو درجات اخروي را مسالت ميكنم. سيد علي خامنهاي سردار صفوي درخصوص شهداي سانحه سقوط هواپيماي فالكن گفت: سردار" احمد كاظمي" فرمانده نيروي زميني سپاه، از اولين پاسداراني بود كه در سال ۵۸به سپاه پيوست و رشادتهاي زيادي در دوران دفاع مقدس از خود نشان داد . وي اظهار داشت : سردار كاظمي جانباز ۴۵درصد، فرماندهي مدبر و شجاع بود كه با پذيرفتن مسووليتهاي مختلف در ردههاي فرماندهي سپاه ، نقش موثري در پيروزيهاي عمليات جنگي نظير، عمليات آزادسازي مناطق شمال غرب از دست ضد انقلاب ، عمليات شكست حصر آبادان ، فتح خرمشهر ، فتحالمبين ايفا كرد . وي گفت: سردار كاظمي كه حدود پنج ماه فرماندهي نيروي زميني سپاه را برعهده گرفته بود از نيروهاي تحصيل كرده بود كه سه مدال فتح و شجاعت را بعد از جنگ گرفت و اين اواخر نيز شديدا به ياد شهداي دفاع مقدس خصوصا ، شهيد خرازي و باكري بود.
مقام معظم رهبری هنگام حضور بر جنازه شهید کاظمی :
چشمهايش پُرِ از اشك شد...
دو هفته پيش شهيد كاظمى پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يكى اينكه دعا كنيد من روسفيد بشوم، دوم اينكه دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعاً حيف است بميريد؛ شماها كه اين روزگارهاى مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همهتان بايد شهيد شويد؛ وليكن حالا زود است و هنوز كشور و نظام به شما احتياج دارد. بعد گفتم آن روزى كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حيف بود صياد بميرد. وقتى اين جمله را گفتم، چشمهاى شهيد كاظمى پُرِ اشك شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند!
فاصلهى بين مرگ و زندگى، فاصلهى بسيار كوتاهى است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگى هستيم و غافليم از حركتى كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مىكنند؛ هر كسى يك طور؛ بعضىها واقعاً روسفيد خدا را ملاقات مىكنند، كه احمد كاظمى و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند.
ما بايد سعىمان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظهى ديگر، اصلاً نمىدانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگى باشد كه خود آن مرگ هم انشاءاللَّه مايهى روسفيدى ما باشد.
انشاءاللَّه خدا شماها را حفظ كند.
بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشييع پيكرهاى فرماندهان سپاه 21/10/1384
خاطرات :
بسيجى بىترمز
شنيدهايد در جنگ مىگفتند بسيجى بىترمز است، اين يك معنا و حرف ديگرى داشت؛ اينها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمين مىكوبيدند. همين شهيد عزيزمان، احمد كاظمى را من در جبهه ديده بودم؛ آنچنان اقتدارى داشت كه اشاره مىكرد، بسيجىها حرفش را گوش مىكردند. اينطور نيست كه بسيجى كه عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محيط زندگى، يك حركت بىانضباطى انجام بدهد؛ بهخصوص كه دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خيلى قيمت قائليم.
مقام معظم رهبري (مدظله العالي)
سفارش
بابا هميشه به ما ميگفت:
«صبحها بعد از خواب و شبها قبل از خواب حتماً يک صفحه قرآن بخوانيد، اگر وقت نداريد حتماً يکي دو آيه را بخوانيد » روي خواندن زيارت عاشورا هم خيلي تأکيد داشت.بعد از نماز صبح من کمتر ميديدم که بابا بخوابد. هميشه براي نماز و قرآنخواندن و همچنين بعضي اوقات رسيدگي به نامهها ميرفت. در اتاق پذيرايي و در را ميبست و ما فقط ميديديم که چراغ روشن است..
پدرخيلي در پوشش وظاهرش ساده بود
هميشه دوست داشت ساده ترين لباس را بپوشد.به سر و وضع خانواده خيلي اهميت مي داد که حتما لباسمان نو، تميز و شيک باشند،اما تنها چيزي که براي خودش مهم بود، تميزي لباس بود. يک بار بمناسبت روز پدر برايش يک دست کت و شلوار خريديم. فقط یکبار جهت تشکر از ما پوشید ودیگر ندیدیم که بپوشد . بعضي وقت ها که مي خواست بيرون برود و نمي خواست لباس نظامي بپوشد، به من مي گفت:"محمد يک کاپشن به من بده بپوشم". يک لباس را آن قدر مي پوشيد که مي انداختيم دور! وقتي داشتيم وسايل شخصي اش را جمع مي کرديم، ديديم چقدر لباس نو داشته و استفاده نکرده است.
یک کیلو موز معادل یک موز
به ندرت پيش مي آمد که بچه هايش را همراه خودبه لشکر بياورد آن روز ظاهراً همسر حاجي جايی رفته بود و حاجي مجبور شده بود، محمد مهدي را همراه خود بياورد از صبح که آمد رفت جلسه و محمد مهدي را پيش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداري موز اضافه آمده بود يکي را به محمد مهدي دادم تا از او نيز پذيرايي کرده باشم نمي دانم چه کاري داشت که مرا احضار کرد. محمدمهدي هم پشت سر من وارد دفتر او شد.وقتي بچه را ديد چهره اش برافروخته شد، سپس گفت: چه کسی به به او موز داده ، گفتم: حاجي اين بچه صبح تا حالا هيچ چيزی نخورده يک موز که بيشتر به او نداده ايم تازه از سهم خودم بود . نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جيبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همين الان مي روي و جاي آن موز یک کیلو موز می خرید و جایگزین می کنی!؟
حاج احمد هميشه يک دفترچه همراه داشت نکاتي که به ذهنش ميرسيد، مينوشت
حتي اگر پاي تلويزيون نشسته بود و نکته مهمي را ميشنيد که ما فکر ميکرديم به سپاه ربطي ندارد با دقت تمام گوش می کرد و با جزئیاتش می نوشت! وقتی سئوال می کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد ميگفت:«اين يک طرحي است که اگر ما در سپاه روي آن کار کنيم، خوب است» نوشتهها معمولاً دو الي سه سطر بود . خوبي دفترچه اين بود که اگر ابهامي در مسئلهاي داشت يا نکتهاي به ذهنش نميرسيد، سراغ دفترچهميرفت و آن را پيدا ميکرد.حتي اگر در حين صحبتهاي فردي مطلبي توجهاش را جلب ميکرد، وقتي آن فرد می رفت سريع مطلب را یادداشت می کرد.
دانشگاه من نزديک محل کار بابا بود
و بيشتر شب ها با او بر مي گشتم خانه . خب بايد صبر مي کردم تا کارهايش تمام شود . بعضي وقت ها به ساعت 11 يا حتي ديرتر هم مي کشيد. به غير از ماه رمضان به ياد نمي آورم بابا زودتر از 8 شب آمده باشد خانه . من مي رفتم در يک اتاقي و مشغول به درس خواندن می شدم . بعضي وقت ها هم دراز مي کشيدم و چرتي مي زدم. وقتي با بابا بر مي گشتيم خانه ، براي من ديگر جاني باقي نمانده بود. اما بابا که قطعا خيلي بيشتر از من دويده بود و خسته شده بود ، در خانه را که باز مي کرد چنان سلام گرمي مي کرد که انگار تازه اول صبح است و بيدار شده است. مي گفت:« خيلي مخلصيم»، « خيلي چاکريم»! هميشه در تعجب بودم که بابا چه حالي دارد با اين همه کار و خستگي اين قدر شارژ و سرحال است.
شب شهادت
شب شهادتش نشسته بوديم دور هم و حرف مي زديم. حالا که فکر مي کنم، مي بينم چه لحظات شيريني بود.
وقتي رسيد خانه، يک سي دي با خودش آورده بود. گفت محمد، اين سي دي را بگذار ببينيم چيست ! به قول خودش " مشق" هايش را هم پهن کرده بود روی زمین . سي دي يک گزارش ويديويي بود از عمليات ثامن الائمه . بابا مي گفت من خودم تا حالا اين فيلم را نديده ام . هر کس را که در فيلم نشان مي داد، مي گفت خصوصياتش اين بوده و چه طوري شهيد شده است . بيشترشان شهيد شده بودند. در فيلم نشان مي داد که بابا داشت نيروهايش را توجيه عملياتي مي کرد و فقط يک زير پيراهني تنش بود. ريش هايش هم خيلي بلند و به هم ريخته شده بود. حتماً وقت نکرده بود به خودش برسد. اما آن ها که مي گفت شهيد شده اند، اغلب خيلي تميز و مرتب و شيک بودند . سعيد به شوخی به بابا گفت:« ببين، اين جور آدم ها شهيد مي شوند! تو مي خواهي با اين قيافه به هم ريخته و نامرتب ات شهيد هم بشوي؟!» . بابا به اين حرف سعيدخيلي خنديد . البته احساس کردم ياد شهادت هم کرده و دلش گرفته و مي خواهد با خنديدن هایش ما متوجه نشويم. فيلم که تمام شد، بابا گفت 25 سال از وقتي که اين فيلم را گرفته اند مي گذرد. ما براي چه مانده ايم و ... يک خرده از اين چيزها گفت. شب هم سعيد را برد پيش خودش خواباند. صبح که مي خواست برود، من ديگر نديدمش. اما سعيد که صبح زود بيدار شده بود که برود امتحان بدهد، بابا را ديده بود و به او گفته بود:«مواظب خودت باش!» پيش نيامده بود سعيد چنين حرفي به بابا بزند. هميشه وقتي چيزي به بابا مي گفتيم، به همان شکل نظامي جواب مي داد:«چشم قربان!». آن روز صبح هم به سعيد يک « چشم قربان» محکم گفته بود و رفته بود.
درعمليات «بيتالمقدس» و آزادي خرمشهر
لشكر ايشان در مرحله نخست عمليات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوقالعادهاي ايفا كند به گونهاي كه در روزهاي پاياني درگيري «بيتالمقدس» كه نيروهاي ايراني، توان كافي براي آزادي خرمشهر نداشتند و تقاضاي چند هفته بازسازي را از فرماندهي کردند، در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم ، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول دادهایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور میتوانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیتالمقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با كمك شهيدخرازي آخرين مرحله عمليات آزادسازي خرمشهر را انجام دهد. ايشان نيروهاي عراقي را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد كردند ، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند.و اينگونه بود كه در همه عملياتها تا پايان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقي داشت؛ وي از افراد مؤثر در آزادسازي خرمشهر بود و اين شهر تا ابد، مرهون رشادت كاظمي است. سردار سردارحاج قاسم سلیمانی
شهید کاظمی با اسرای جنگی با رأفت اسلامی برخورد می کردند
و اگر توانمندی خاصی در اسیری می دیدند به او بها می دادند.در لشکر حدود چهل ، پنجاه تا نیروی متخصص عراقی فعالیت می کردند ، بعنوان مثال یک متخصص تانک اسیر شد .وقتی عطوفت ومهربانی حاجی را دید درخواست کرد در لشکر بماند و حاجی او را نگه داشت ، از تخصصش استفاده می شد تا اینکه شهید شد. اسیر دیگری هم بود به نام عبدالله که یک انقلابی عراقی شد.مدتی هم محافظ آیت الله حکیم بود.حتی با بعثی ها درگیر شد.حاجی به همه به چشم انسان نگاه می کرد و درون آدمها را می دید نه ظاهرآنها را . این نحوه برخورد و استفاده از توان آنهاتوسط سردار کاظمی انسان را به یاد اسرای جنگی در زمان پیامبر می انداخت .
وصیت نامه شهید احمد کاظمی
الله اكبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهيد ان علياً ولي الله
خداوندا فقط ميخواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت ميخواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق.
نميدانم چه بايد كرد، فقط ميدانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت ميباشد. واقعاً جايي براي خودم نمييابم هر موقع آماده ميشوم چند كلمهاي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نميدانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد ميكرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا داريم. اي خداي شهدا، اي خداي حسين، اي خداي فاطمة زهرا(س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب العالمين.
راستي چه بگويم، سينهام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود ميدانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب ماندهام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.
گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا ميبيني، دوست دارم بنده باشم، بندگيام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا ميكنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني ميباشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر ميكنم، ميبينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بندة خوب نبود،... ديگر...
حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه ميكنم. از درد سختي كه تمام وجودم را ميگيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بيمنتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همة بندگان خوبت قسم ميدهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيقام بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم، انشاء الله تعالي.
منزل ظهر جمعه 6/4/82
بــه پايان آمد اين دفتر
حكايت همچنان باقی است
کتابشناسی شهید کاظمی :
" اولين مسافر خرمشهر" هشتمين كتاب از مجموعه كتابهاي "فاتحان خرمشهر" و دربرگيرنده زندگينامه و خاطرات سرلشكر شهيد احمد كاظمي، توسط بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس منتشر شده است. اولين مسافر خرمشهر" هشتمين كتاب از مجموعه كتابهاي "فاتحان خرمشهر" و دربرگيرنده زندگينامه و خاطرات سرلشكر شهيد احمد كاظمي، توسط بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس منتشر شده است.
منبع: نوید شاهد ، فرهنگ پایداری ، www.hajahmad.blogfa.com
برچسبها:
عالم محضر شهداست اما كو محرمي كه اين حضور را دريابد
و در برابر اين خلاء ظاهري خود را نبازد؛
زمان ميگذرد و مكانها فرو ميشكنند اما حقايق همچنان باقي هستند.
شهيد سيد مرتضي آويني
اری سید اهل قلم خوب آینده را پیش بینی کرده بود کو محرمی شهدا زنده
هستند ما مرده ایم نماز روزه هاتون قبول خداوند رحمان باشد .
داداشتان سفیر سید مرتضی
اگر معتقد شدید مؤدب می شوید و اگر مؤدب شدید
متخلق می گردید و متخلق سالک است و سالک
عارف می شود و عارف طالب می شود و طالب
عاشق می شود و عاشق زائر می شود و زائر
واصل می شود و واصل سائل می شود و سائل در می زند و در را با سر می زند و کسی که در را
با سر می زند خدا به او سر می زند
برچسبها:
عاقبت رفتي ز پيشمبهتري ديدي به کيشم
دوش مي کردم نظاره قاب عکست
ابراهيم همت بود اسم و رسمت
يادم آمد روز ديرين
خانه ات با يار شيرين
وضع خانه، آن زمانه، مرغ داني شد اجاره؟
***
ديده ام بر ديده ي تو
چشم تو بر ديده ي من
رفتي و ديده ببردي
دل بکندي و ببردي
***
چشم تو برقي نکو داشت
رعد و برقي را وضو داشت
رعد و برق بر آسمان رفت
آسمان از آن بدر رفت
کين چنين نور عظيمي از کجا آمد پديدار؟
***
همت است در اسم و رسمت
همتي در کار و کسبت
کسب تو کسب الهي
کاسبي با يار عالي
***
همتت را مي ستايم
چون تويي را مي ستايم
چون به بازار جهان بين، جان خود دادي به سبحان
***
روز و شب با خود مرورم
کسب و کاري چون سرورم
مي سرودم شعر و شورم
غايتي دارد شررها؟
***
مي رود ثانيه هامان
تک تک همت منش ها، در صف قلب و تپش ها
سبقتي از هم بگيرند، عاقبت قربان رحمان
***
سال ها بر ما گذر کرد
فکر ما ترک خطر کرد
بي خطر در کوي جانان
هيچ انساني ظفر کرد
***
ماه ها و سال ها،
بلکه يک عمري به صحرا
رفته اي و ديده اي تو
پس چرا نشنيده اي تو؟
***
همتي کن،
گريه اي کن ،
باز هم،
تو سائلي کن،
عاقبت آن بند سبزت
دست بند تازه اي کن
دوستم فردا که دير است
امشبت را عاشقي
برچسبها: